• استعدادیابی
  • نویسنده: AMiR ک
  • زمان مطالعه : ۱۰ دقیقه
  • تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۱۲/۲۲

انواع استعداد تحولی

Rate this post

این مقاله به بحث درباره انواع استعداد تحولی می‌پردازد، یعنی استعدادی که تفاوت مثبت، معنادار و شاید پایداری در جهان ایجاد می‌کند. ما کار قبلی خود را گسترش داده و پیشنهاد می‌کنیم که دو نوع تحول اهمیت دارند: خود-تحولی و دیگر-تحولی. ترکیب این دو نوع تحول، شبکه‌ای ۲×۲ از چهار نوع استعداد را به دست می‌دهد: استعداد غیرتحولی (بدون تحول)، استعداد تحولی (ترکیب خود-تحولی و دیگر-تحولی)، استعداد خود-محقق‌شده (که در آن فرد خود را متحول می‌کند اما دیگران را نه)، و استعداد دیگر-محقق‌شده (که در آن فرد دیگران را متحول می‌کند اما خود را نه). مقاله با بحثی درباره برخی از تاریخچه مفاهیم استعداد آغاز می‌شود. سپس استعداد تحولی را همان‌طور که در گذشته نزدیک تعریف شده است، مورد بحث قرار می‌دهیم. پس از آن مفاهیم خود-تحولی و دیگر-تحولی را معرفی می‌کنیم. همچنین دو نوع دیگر از استعداد را توصیف می‌کنیم: استعداد خنثی، که استعدادی در ویژگی‌های شخصی است که در تعامل با دیگران و جهان محقق نشده است؛ و استعداد تعاملی، که نوعی استعداد مبتنی بر بده‌بستان است و در آن فرد انتظارات خاصی از جامعه را در ازای شناسایی شدن به‌عنوان بااستعداد برآورده می‌کند. در نهایت نتیجه‌گیری می‌کنیم که جنبش استعداد باید بسیار بیشتر بر توسعه استعداد تحولی، یا دست‌کم پتانسیل آن، در جوانان ما تمرکز کند.

1. فراتر از استعداد تحولی

اگر چیزی باشد که جهان اکنون به آن نیاز دارد، افراد بااستعداد هستند. مشکلات بسیاری وجود دارد، از تغییرات اقلیمی جهانی گرفته تا همه‌گیری‌ها، نابرابری‌های عظیم درآمدی و چاقی کنترل‌نشده. جهان به افراد بااستعداد نیاز دارد تا به حل این مشکلات کمک کنند.
اما استعداد چگونه باید مفهوم‌سازی شود؟ مفاهیم متعددی از استعداد پیشنهاد شده است که تعدادی از آن‌ها بلافاصله در زیر بررسی می‌شوند. با این حال، ما تصمیم گرفته‌ایم بر مفهوم استعداد تحولی در مقابل استعداد تعاملی استرنبرگ بنا کنیم و پیشنهاد دهیم که این مفهوم، همان‌طور که وجود دارد، شروع بسیار خوبی است اما برخی عناصر را کم دارد . افرادی که از استعداد تحولی برخوردارند، به دنبال ایجاد تغییرات مثبت و معنادار در جهان، در سطحی خاص، هستند. ما پیشنهاد کرده‌ایم که این مدل را گسترش دهیم و شاید آن را با در نظر گرفتن مفهوم تحول به شکلی دقیق‌تر از آنچه استرنبرگ در مقالات اولیه‌اش انجام داد، تکمیل کنیم.

فراتر از استعداد تحولی

2. تاریخچه برخی مفاهیم استعداد

سوال همیشه این است که دقیقا منظور از «بااستعداد» چیست. با گذشت زمان، دانشمندان ایده‌های تا حدی متفاوتی داشته‌اند. برای مثال، سر فرانسیس گالتون معتقد بود که افراد بااستعداد در مهارت‌های روان‌-فیزیکی، مانند تشخیص تفاوت بین محرک‌های بصری مشابه یا صداها، برتری دارند . او همچنین باور داشت که این مهارت‌ها عمدتاً ارثی هستند و از نسلی به نسل دیگر از طریق ژن‌های ما منتقل می‌شوند . آلفرد بینه و تئودور سیمون مفهوم کاملا متفاوتی داشتند و هوش را بیشتر به توانایی‌های قضاوتی مرتبط می‌دانستند . با این حال، علاقه اصلی بینه و سیمون به کودکان دارای چالش‌های ذهنی بود، نه به کسانی که بااستعداد بودند. چالش توسعه ایده‌های بینه توسط لوئیس ترمن، استاد دانشگاه استنفورد، پذیرفته شد تا ایده‌های بینه و سیمون را برای افراد بااستعداد عملیاتی کند. ترمن ایده استعداد را به‌عنوان قابل‌شناسایی با بهره هوشی (IQ) بیش از 140، یا تقریبا 2.5 انحراف معیار بالاتر از میانگین امتیاز 100 در نسخه‌ای از آزمون بینه که خودش ایجاد کرده بود، پذیرفت .
طی سال‌ها، مفاهیم دیگری از استعداد تکامل یافته‌اند. برای مثال، رنزولی پیشنهاد کرد که توانایی بالاتر از متوسط، خلاقیت و تعهد به وظیفه با هم تلاقی می‌کنند تا استعداد را شکل دهند ؛ تاننباوم در مدل «ستاره دریایی» خود توانایی عمومی، استعدادهای خاص، پیش‌نیازهای غیرهوشی، حمایت‌های محیطی و شانس را مطرح کرد  برخی نظریه‌پردازان فراتر از مرزهای معمول این مفاهیم رفته‌اند. برای مثال، سیسک پیشنهاد کرده است که نوعی هوش معنوی به‌عنوان پایه‌ای برای استعداد وجود دارد . این هوش توسط گاردنر در مدل هوش‌های چندگانه‌اش مورد بررسی قرار گرفت اما در نهایت در آن گنجانده نشد
علاوه بر این، زیگلر مدل اکتیوتوپ را پیشنهاد کرده است که بر اساس آن، استعداد یک ویژگی درونی فرد نیست، بلکه نتیجه برچسبی است که توسط کارشناسان تعیین می‌شود و نمایانگر تعاملاتی است که فرد با محیط خود دارد . گانیه مدل متمایز شده‌ای از استعداد و توانایی (DMGT) را پیشنهاد کرده است که بر اساس آن می‌توان بین استعدادهایی که فرد با آن‌ها زندگی را آغاز می‌کند و توانایی‌هایی که از استعدادها توسعه می‌یابند، تمایز قائل شد. گانیه همچنین بین توانایی‌های فکری، خلاقانه، اجتماعی-عاطفی و حسی-حرکتی، و همچنین بین استعدادهای تحصیلی، هنری، تجاری، اوقات فراغت، اجتماعی-عاطفی، ورزشی و فناوری تمایز قائل می‌شود. دای، در نظریه پیچیدگی در حال تکامل خود، پیشنهاد می‌کند که استعداد باید به‌صورت توسعه‌ای در نظر گرفته شود و فرد در حال رشد به‌عنوان یک سیستم باز، پویا و انطباق‌پذیر دیده شود که خود را (مشابه ایده زیگلر) در تعامل با فرصت‌ها و چالش‌هایی که محیط فراهم می‌کند، تغییر می‌دهد  سوبوتنیک و همکارانش یک «ابرمدل» به‌اصطلاح پیشنهاد کرده‌اند که بر اساس آن «استعداد (الف) ارزش‌های جامعه را منعکس می‌کند؛ (ب) معمولا در نتایج واقعی، به‌ویژه در بزرگسالی، آشکار می‌شود؛ (ج) خاص حوزه‌های تلاش است؛ (د) نتیجه هم‌افزایی عوامل زیستی، آموزشی، روان‌شناختی و روانی-اجتماعی است؛ و (هـ) نه تنها نسبت به معمولی (مثلاً کودکی با توانایی هنری استثنایی در مقایسه با همسالان) بلکه نسبت به خارق‌العاده (مثلاً هنرمندی که یک حوزه هنری را متحول می‌کند) نسبی است» . و کراس و کراس مفهومی مبتنی بر مدرسه از استعداد را پیشنهاد کرده‌اند که بر حوزه‌های مختلف استعدادی که مدارس به دنبال آن هستند و آن‌ها را به رسمیت می‌شناسند، تأکید دارد .
همه این مدل‌ها در سطحی فرض می‌کنند که گروه قابل‌شناسایی از افراد در میان جمعیت بزرگ‌تر وجود دارد که به شکلی می‌توانند به‌عنوان «بااستعداد»، «بااستعداد» یا هر دو معرفی شوند . آنچه بین مدل‌ها متفاوت است، دقیقاً مجموعه‌ای از ویژگی‌ها یا رفتارهایی است که استعداد را تشکیل می‌دهد و اینکه چگونه زمینه بر شناسایی این ویژگی‌ها در آن مجموعه تأثیر می‌گذارد.
مجموعه‌های ویرایش‌شده از مفاهیم استعداد از زمان به زمان توسط استرنبرگ و همکارانش منتشر شده‌اند . تاریخچه مفاهیم و چگونگی تأثیر آن‌ها در جامعه توسط مارگولین و جولی نوشته شده است . اما این مفاهیم از نظر سرعت و سهولت پذیرش در برنامه‌های شناسایی استعداد در مدارس متغیر بوده‌اند. علاوه بر این، مفاهیم و روش‌های اجرایی آن‌ها گاهی اوقات عناصر نژادپرستانه، طبقاتی یا دیگر تعصبات را در بر داشته‌اند (نگاه کنید به).
بیشتر مدل‌های پیشنهادی استعداد بر جنبه‌هایی از شخص، مانند هوش، خلاقیت و انگیزه تمرکز داشته‌اند. برخی نیز عوامل محیطی را که بیان استعداد را تسهیل یا مانع می‌شوند، شامل کرده‌اند. اخیراً، استرنبرگ یک روایت عملکردی تا حدی متفاوت پیشنهاد کرده است که تا حدی از نظریه‌های رهبری تعاملی و تحولی الهام گرفته شده است.

3. استعداد تحولی و تعاملی

استرنبرگ استعداد تحولی را به‌عنوان استعدادی تعریف کرده است که به‌طور ذاتی برای ایجاد تغییر مثبت در جهان در سطحی از تحلیل به کار گرفته می‌شود . افراد دارای استعداد تحولی به دنبال بهتر کردن جهان هستند (همچنین نگاه کنید به ). افرادی که از استعداد تحولی برخوردارند، به دلیل کارکردی که استعداد خود را به آن معطوف می‌کنند، چنین هستند. آن‌ها به دنبال ایجاد تغییر مثبت، معنادار و امیدوارانه پایدار هستند. در مقابل، استعداد تعاملی، استعدادی است که مبتنی بر بده‌بستان است و شکلی از دادن و گرفتن را نشان می‌دهد. فرد دارای استعداد تعاملی به‌عنوان «بااستعداد» شناسایی می‌شود و سپس انتظار می‌رود که در ازای آن چیزی بازگرداند. ممکن است از او انتظار برود که مجموعه‌ای از موفقیت‌ها در آزمون‌های استاندارد داشته باشد، یا نمرات خوبی در مدرسه بگیرد، یا به دانشگاه‌ها و کالج‌های معتبر پذیرفته شود، یا پست‌های شغلی برجسته‌ای به دست آورد و سپس در آن‌ها بدرخشد.
استعداد تعاملی یا تحولی صرفاً از این که فردی با مجموعه خاصی از ویژگی‌ها متولد شود، ناشی نمی‌شود. بلکه نتیجه نوع بازپرداختی است که فرد بااستعداد ارائه می‌دهد—یا مبادله خدمات (استعداد تعاملی) یا تغییری مثبت، معنادار و احتمالاً پایدار در جهان. با این حال، تمرکز مقاله حاضر بر استعداد تحولی است، نه استعداد تعاملی.
این دو نوع استعداد متقابلاً انحصاری نیستند. افراد دارای استعداد تحولی اغلب به شدت مصمم هستند تا تغییرات مثبتی را که می‌خواهند ایجاد کنند. این نوع انعطاف‌پذیری به آن‌ها کمک می‌کند تا در زمینه خود بدرخشند. بنابراین، اکثر افراد دارای استعداد تحولی به اندازه کافی از استعداد تعاملی برخوردارند که بتوانند به جایگاهی در جامعه برسند که از آن بتوانند تفاوت معناداری را که به دنبالش هستند، ایجاد کنند. برخی برنامه‌ها، مانند مدل غنی‌سازی کل مدرسه، ممکن است به توسعه جنبه‌هایی از استعداد تحولی کمک کنند .
ابزارهای اندازه‌گیری متعددی برای استعداد تعاملی وجود دارد—تقریباً همه معیارهایی که در حال حاضر برای ارزیابی استعداد استفاده می‌شوند. ممکن است این سؤال پیش بیاید که آیا استعداد تحولی نیز به همین ترتیب قابل اندازه‌گیری است، یا اینکه غیرقابل اندازه‌گیری است یا تنها پس از پایان حرفه فرد و با ارزیابی گذشته‌نگر آن حرفه قابل اندازه‌گیری است. همان‌طور که معیارهای استعداد تعاملی در واقع پیش‌بین‌های استعداد تعاملی هستند و نه معیارهای دستاورد تعاملی، ما پیشنهاد می‌کنیم که پیش‌بینی استعداد تحولی نیز ممکن است. مقیاس استعداد تحولی که در حال حاضر در تحقیقات تجربی خود در حال بررسی آن هستیم، در جدول 1 نشان داده شده است. این مقیاس از استرنبرگ  گرفته شده است و برای اهداف تحقیقاتی در دسترس کسانی است که مایل به استفاده از آن هستند.

4. استعداد تحولی دیگران در مقابل استعداد تحولی خود

در تأمل بر مفهوم استعداد تحولی، به این نتیجه رسیده‌ایم که این مفهوم نیاز به گسترش دارد. به‌ویژه، به نظر می‌رسد دو نوع استعداد تحولی وجود دارد که به «تحولات» منجر می‌شود، به این معنا که یک چیز را به چیزی متفاوت و شاید بسیار متفاوت تغییر می‌دهد. بنابراین، ما پیشنهادی مطرح می‌کنیم که معتقدیم به «تکمیل» مدل استرنبرگ کمک می‌کند.
استعداد تحولی دیگران به جهت‌گیری استعداد فرد به سمت ایجاد تفاوت تحولی نسبت به دیگران اشاره دارد—ایجاد تفاوتی مثبت، معنادار و شاید پایدار در جهان. این مفهوم به نظر می‌رسد مشابه آنچه استرنبرگ  به‌عنوان استعداد تحولی از آن یاد کرده است.
استعداد تحولی خود به جهت‌گیری استعداد فرد به سمت ایجاد تفاوت تحولی نسبت به خود اشاره دارد—ایجاد تفاوتی مثبت، معنادار و شاید پایدار در درون خود. برای بسیاری از افراد، استعداد تحولی خود مقدمه‌ای برای استعداد تحولی دیگران است. فرد هدف زندگی خود را پیدا می‌کند  یا به تعبیر مزلو، خود-شکوفایی را تجربه می‌کند .
بر اساس این دیدگاه، افراد به‌سادگی جهان را در سطحی متحول نمی‌کنند. بلکه ابتدا هدفی در زندگی پیدا می‌کنند—آن‌ها در راستای آنچه برایشان معنادار است، خود-شکوفایی می‌یابند . این هدف و مجموعه اهداف مرتبط با آن برایشان روشن می‌شود. به عبارت دیگر، استعداد تحولی خود به‌عنوان پایه‌ای عمل می‌کند که از آن استعداد تحولی برمی‌خیزد.
شکل 1 مدل تازه پیشنهادی ما را نشان می‌دهد. این مدل استعداد تحولی خود و دیگران را به هم پیوند می‌دهد تا چهار نوع استعداد کارکردی را ایجاد کند.

5. استعداد غیرتحولی

در ربع پایین-چپ، جایی که نه استعداد تحولی دیگران داریم و نه استعداد تحولی خود، استعداد غیرتحولی قرار دارد. استعداد در اینجا به سمت تحول هدایت نشده است. فردی در این ربع ممکن است بااستعداد باشد. در واقع، او ممکن است به‌صورت خنثی یا تعاملی در هر سطحی بااستعداد باشد. اما به‌سادگی فاقد هر نوع استعداد تحولی است.
استعداد خنثی شاید به‌طور عجیبی همان نوع استعدادی باشد که مؤسسات آموزشی در روش‌های شناسایی خود و در بخش زیادی از آموزش خود بیشترین تأکید را بر آن داشته‌اند. استعداد خنثی در داشتن ویژگی‌های شخصی‌ای بروز می‌یابد که فرد را به‌عنوان بااستعداد شناسایی می‌کند، اما لزوماً نشانه‌ای از استفاده از این ویژگی‌ها برای ایجاد تفاوت مثبت و معنادار از هر نوع را نشان نمی‌دهد. فرد صرفاً ویژگی‌های شخصی شناسایی‌شده‌ای را در خود دارد که منتظر استفاده به شکلی هستند. حتی بزرگسالان نیز ممکن است به‌صورت خنثی بااستعداد باشند. آن‌ها ممکن است بهره هوشی (IQ) بالایی داشته باشند یا در معیارهای شناسایی استعداد توانایی‌های غیرمعمولی نشان داده باشند. اما آن‌ها (حداقل هنوز) از استعدادهای خود به‌طور فعال استفاده نکرده‌اند. آخرین دستاورد بزرگ آن‌ها ممکن است نمرات بالای آن‌ها در یک آزمون استاندارد یا تحصیلات دانشگاهی ممتازشان باشد که با آن کار کمی انجام داده‌اند. استعداد خنثی در شکل 1 نشان داده نشده است، زیرا نه تحولی خود است و نه تحولی دیگران.
استعداد خنثی شاید مشابه آنچه رنزولی به‌عنوان «استعداد مدرسه‌ای» از آن یاد می‌کند باشد . استعداد خنثی همچنین شبیه به چیزی است که گانیه آن را «توانایی‌های طبیعی برجسته» یا «هدیه‌ها» نامیده است . و مشابه مفهوم «وعده» یا «پتانسیل برای تحقق استعداد» تاننباوم است . گانیه و تاننباوم استعداد را به‌عنوان یک مفهوم توسعه‌ای در نظر گرفته‌اند، در حالی که استعداد خنثی تنها نقطه شروعی است، اما امیدواریم نقطه پایانی برای توسعه «استعداد» به قول گانیه یا «تحقق پتانسیل» به قول تاننباوم نباشد. مفهوم ما از استعداد خنثی مشابه است به این معنا که نوعی استعداد است که هنوز محقق نشده است. هر برچسبی که استفاده شود، فرد دارای استعداد خنثی صلاحیت‌های لازم برای شناسایی به‌عنوان بااستعداد را دارد، اما در آنجا متوقف می‌شود زیرا استعداد خود را به شکلی معنادار در جامعه نشان نداده است.
استعداد تعاملی، همان‌طور که در بالا ذکر شد، نیازمند نوعی دستاورد است. فرد دارای استعداد تعاملی چیزی را بازگردانده است—در ازای شناسایی شدن به‌عنوان بااستعداد، او نمرات بالایی کسب کرده، یا در کالج یا دانشگاه موفق شده، یا در شغلی موفقیت به دست آورده است. اما او در حالت بده‌بستان است، نه در حالت تغییر معنادار. استعداد تعاملی در شکل 1 نشان داده نشده است، زیرا بُعدی جداگانه از استعداد تحولی است. افراد دارای استعداد تحولی تقریباً همیشه در سطحی می‌دانند که چگونه در صورت نیاز تعاملی باشند، اما افراد دارای استعداد تعاملی ممکن است بااستعداد تحولی باشند یا نباشند. اکثر آن‌ها احتمالاً نیستند. فرد دارای استعداد تعاملی به جامعه بازمی‌گرداند، اما به شکلی که نیازمند دریافت چیزی ملموس در ازای آنچه داده است، باشد.

6. استعداد تحولی

استعداد تحولی در ربع بالا-راست که در بالا بررسی کردیم، نمایانده شده است. فرد خود را متحول کرده است—هدف و اشتیاق خود را یافته است—و خود را به سمت بهتر کردن جهان هدایت کرده است. این افراد ممکن است بزرگسال باشند، مانند مارتین لوتر کینگ جونیور، آلبرت اینشتین، مادر ترزا یا نلسون ماندلا. اما ممکن است نوجوان نیز باشند، مانند ملاله یوسفزی، که به دلیل حمایت از حق آموزش دختران جوان در پاکستان مورد اصابت گلوله قرار گرفت، یا گرتا تونبرگ، که جنبشی جهانی از جوانان را برای اقدام علیه تغییرات اقلیمی آغاز کرده است. فرد دارای استعداد تحولی بدون انتظار لزوماً بازپرداخت، می‌بخشد. پاداش اصلی برای آن‌ها تحولی است که امیدوارند به تحقق آن کمک کنند.
استعداد تحولی معادل صرفاً مشارکت اجتماعی یا فعال‌گرایی نیست. بسیاری از فعالان اجتماعی به‌سادگی از علل خاصی حمایت می‌کنند و در مسیرهایی که شاید تحسین‌برانگیز اما به‌خوبی پیموده‌شده توسط فعالان پیشین است، قدم می‌گذارند. آن‌ها پیام‌های دیگران را تکرار می‌کنند. مانند بسیاری از افراد در هر حرفه دیگری، معمولاً نامی از آن‌ها شنیده نمی‌شود.
سپس فعالانی مانند کسانی که در بالا ذکر شدند وجود دارند—ملاله یوسفزی، که در سن 21 سالگی بیش از 6 میلیون بازدید در گوگل دارد؛ و گرتا تونبرگ، که در سن 18 سالگی حدود 19 میلیون بازدید در گوگل دارد. الکساندریا اوکاسیو-کورتز، که در سن 31 سالگی حدود 14 میلیون بازدید دارد، حرفه‌ای به‌عنوان یک فعال اجتماعی پیشرو را به دوره‌ای به‌عنوان نماینده در کنگره ایالات متحده تبدیل کرد. برخی از کسانی که به دنبال تحول هستند، دیدگاه متفاوتی را نمایندگی می‌کنند، مانند بن شاپیرو، مفسر محافظه‌کار، که در سن 37 سالگی حدود 46 میلیون بازدید در گوگل دارد. نکته نه در سیاست یا فعال‌گرایی اجتماعی یا اعتقاد به هدف آن‌ها، بلکه در تحولی موفق است که از طریق تلاش‌هایشان به دست می‌آورند.

7. استعداد خود-محقق‌شده

استعداد خود-محقق‌شده در ربع پایین-راست شکل نشان داده شده است. این به افرادی اشاره دارد که خود را متحول کرده‌اند تا حس هدف و معنا در زندگی‌شان بیابند، اما هنوز این خود-تحولی را به تحولی که در سطحی بر جهان تأثیر بگذارد، تبدیل نکرده‌اند. ممکن است آن‌ها هنوز به تحول دیگران نرسیده باشند، یا شاید هیچ تمایلی به رسیدن به آن نداشته باشند. برای مثال، می‌توان فردی را تصور کرد که حس آرامش، تعادل و معنا را در زندگی خود یافته است، اما حس هدفش در مقطعی از زندگی‌اش به متحول کردن زندگی دیگران گسترش نمی‌یابد. هدیه فرد دارای استعداد خود-محقق‌شده، در حقیقت، به خود اوست. او ممکن است آرامش و هماهنگی را بر فراز کوهی بدون تماس‌های بین‌فردی بیابد، یا ممکن است آن آرامش و هماهنگی را در بستر تعامل با دیگران پیدا کند. اما هدیه در تحول خود اوست. تعامل‌ها ممکن است به دستیابی به آن تحول کمک کنند، اما گیرندگان آن نیستند.
افراد مشهور با استعداد خود-محقق‌شده چه کسانی هستند؟ تعدادشان زیاد نیست. این دقیقا نکته است: آن‌ها به دنبال شهرت نیستند، بلکه به دنبال تحقق معنوی هستند و اغلب به انزوا و حتی کناره‌گیری تمایل دارند. آن‌ها راضی هستند که خود-شکوفایی خود را بدون جستجوی شهرت یا اشکال دیگر شناخت در جهان توسعه دهند. ممکن است راهبه، راهب یا فیلسوفانی بر فراز کوهی استعاری شوند. یا ممکن است همسایگان کناری باشند که به خود-شکوفایی رسیده‌اند اما نیازی یا تمایلی به تحمیل آن به دیگران یا حتی به اشتراک گذاشتن آن با دیگران ندارند. ممکن است دین، معنویت، یوگا، مدیتیشن یا ذهن‌آگاهی را آموزش دهند، اما هدفشان ایجاد تأثیر بزرگ نیست، بلکه به اشتراک گذاشتن محدود قله‌هایی است که به آن رسیده‌اند. دالایی لاما به‌عنوان سفیر ذهن‌آگاهی و معنویت در این نقش قرار گرفته است، اما احتمالاً ویژگی‌های مشترکی با کسانی دارد که دارای استعداد خود-محقق‌شده هستند.

استعداد تحولی

8. استعداد دیگر-محقق‌شده

استعداد دیگر-محقق‌شده، که در ربع بالا-چپ شکل نشان داده شده است، به تحققی اشاره دارد که توسط افرادی به دست آمده که تفاوتی برای دیگران ایجاد کرده‌اند اما خود را متحول نکرده‌اند. آن‌ها در حال ایجاد تفاوت هستند، اما فاقد حس روشن جهت‌گیری درونی و هدف هستند. آن‌ها ممکن است کاری را که انجام می‌دهند به این دلیل انجام دهند که دیگران آن‌ها را به این کار واداشته‌اند یا به این دلیل که به‌طور اتفاقی راهی برای ایجاد تفاوت پیدا کرده‌اند. اما آن‌ها تامل نکرده‌اند که چرا کاری را که انجام می‌دهند انجام می‌دهند و چرا این کار برای تحقق خودشان و جهان اهمیت دارد. فرد دارای استعداد دیگر-محقق‌شده تفاوتی برای دیگران ایجاد می‌کند، اما ممکن است خود به تحول درونی کم یا هیچ دست نیافته باشد—آن‌ها استعدادهای خود را کاملاً به بیرون معطوف می‌کنند، اغلب به قیمت توسعه خودشان.
نمونه‌های بسیاری از افراد دارای استعداد دیگر-محقق‌شده وجود دارد که زندگی‌شان دیگران را متحول کرده اما به قیمت خودشان تمام شده است. نمونه‌های برجسته ستارگان موسیقی پاپ مانند الویس پریسلی، جنیس جاپلین، جیمی هندریکس و کیت مون هستند. آن‌ها تفاوت عظیمی برای دیگران ایجاد کردند اما کاملاً در سامان دادن به زندگی خودشان ناکام ماندند. اف. اسکات فیتزجرالد در سن 44 سالگی بر اثر اعتیاد به الکل درگذشت و نابغه‌های ادبی دیگری مانند ارنست همینگوی، سیلویا پلات و ویرجینیا وولف خودکشی کردند. این افراد زندگی دیگران را متحول کردند اما هرگز نتوانستند زندگی خود را برای مقابله با بزرگی‌شان، مبارزات درونی‌شان یا هر دو متحول کنند. این افراد تحولات مثبت مهمی در جامعه ایجاد کردند، اما شاید به قیمت خودشان.

9. نتیجه‌گیری

ما پیشنهاد می‌کنیم که اگر قرار است جهان واقعاً به جای بهتری تبدیل شود، باید استعدادهایی را پرورش دهیم که هم خود-تحولی و هم دیگر-تحولی باشند. پرورش استعداد در کودکان صرفاً به شتاب دادن به آن‌ها در موضوعی خاص یا غنی‌سازی یادگیری‌شان درباره آن موضوع محدود نمی‌شود. بلکه، چنین توسعه‌ای در کمک به کودکان برای یافتن هدف و معنا در زندگی‌شان و سپس ایجاد تفاوت مثبت، معنادار و شاید پایدار برای دیگران از طریق حس هدفی که پرورش داده‌اند، نهفته است. به این منظور، مربیان و مدارس ممکن است بتوانند به افراد جوان کمک کنند تا درک بهتری از خود درونی‌شان پیدا کنند، آن‌ها را به یافتن اهداف زندگی هدفمندتر راهنمایی کنند، آن‌ها را به همدلی با دیگران و طبیعت اطرافشان انگیزه دهند، به آن‌ها کمک کنند تا شفقت نسبت به رنج دیگران پرورش دهند، و نگرش‌هایی از یگانگی ذاتی که زیربنای انسانیت است را در آن‌ها تقویت کنند. مدارسی که برای توسعه استعداد تحولی تلاش می‌کنند، ممکن است از مواجهه دانش‌آموزان با مسائل بی‌عدالتی اجتماعی و نابرابری رایج در جوامع انسانی شانه خالی نکنند.
می‌توان بااستعداد بود بدون اینکه تحولی بود. اما ما پیشنهاد می‌کنیم که اگر جامعه می‌خواهد مشکلات متعددی که با آن مواجه است را حل کند، باید جوانانی را پرورش دهد که نه تنها بااستعداد باشند، بلکه به شکلی تحولی بااستعداد باشند. جامعه باید جوانانی را پرورش دهد که معنایی در زندگی بیابند که آن‌ها را متحول کند، و سپس تفاوتی مثبت، معنادار و شاید پایدار در جهانی که به شدت نیازمند تغییر مثبت است، ایجاد کنند.

خلاصه

در طول تاریخ، استعداد به‌عنوان یک ویژگی واحد دیده شده است، و مفهوم استعداد اغلب با حداقل امتیاز بهره هوشی (IQ) یا ترکیبی از امتیاز IQ با معیارهای موفقیت تحصیلی عملیاتی شده است. اما افراد بااستعداد، آن‌گونه که به‌طور سنتی تعریف و آموزش داده شده‌اند، نشان نداده‌اند که قادر به مقابله با چالش‌های جدی زندگی معاصر، مانند همه‌گیری‌ها، تغییرات اقلیمی جهانی، سلاح‌های کشتار جمعی، آلودگی، نابرابری‌های درآمدی، گرسنگی و دولت‌های سرکوبگر باشند. ما پیشنهاد می‌کنیم که استعداد باید به شکلی متنوع‌تر و از نظر عملی مفیدتر مفهوم‌سازی شود. برای اولین بار، ما هشت دسته از استعداد را پیشنهاد می‌کنیم که بر دو دسته‌ای که ابتدا توسط رابرت جی. استرنبرگ مطرح شده بود، گسترش می‌یابد. شکل سنتی استعداد به‌عنوان «استعداد تعاملی» دیده می‌شود، که در آن از کسانی که شناسایی می‌شوند انتظار می‌رود به نسبت منابع اضافی که در آن‌ها سرمایه‌گذاری شده، به جامعه بازگردانند. افرادی که شناسایی می‌شوند اما بازپرداختی ندارند، در اینجا به‌عنوان «خنثی» بااستعداد نامیده می‌شوند. ما بین استعداد تعاملی و تحولی تمایز قائل می‌شویم. استعداد خود-تحولی شامل بازسازی مثبت خود است؛ استعداد دیگر-تحولی شامل بازسازی زندگی برای دیگران است؛ و استعداد کاملاً تحولی شامل تحول هم خود و هم دیگران است. استعداد همچنین می‌تواند مخرب باشد، چه برای خود، چه برای دیگران، یا هر دو.

منبع مقاله

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *